گرد سر تو گردم و آن رخش راندنت


وان دست و تازیانه و مرکب جهاندنت

شهری به ترکتاز دهد بلکه عالمی


ترکانه برنشستن و هر سو دواندنت

پیش خدنگ پرکش ناز تو جان دهم


وان شست باز کردن و تا پر نشاندنت

میرم به آن عتاب که گویا سرشته اند


سد لطف با ادای تعرض رساندنت

طرز نگاه نازم و جنبیدن مژه


وان دامن کرشمه به مردم فشاندنت

وحشی اگر تو فارغی از درد عشق ، چیست


این آه و ناله کردن و این شعر خواندنت